در مورد آزادی اندیشه وفکر میباشد.

این وب سایت هدفی جزتقریب افکار واندیشه ها چیزی دیگر ندارد وکلیه افکار پیش ما محترم میباشند.ازادی واندیشه یعنی زنده باد مخالف.

در مورد آزادی اندیشه وفکر میباشد.

این وب سایت هدفی جزتقریب افکار واندیشه ها چیزی دیگر ندارد وکلیه افکار پیش ما محترم میباشند.ازادی واندیشه یعنی زنده باد مخالف.

5 نکته درباره عصبانیت و طرز برخورد با ‌آن

5 نکته درباره عصبانیت و طرز برخورد با ‌آن

عصبانیت

تازگی‌ها احساس می ‌کنم که خیلی زودرنج و بدخلق شده‌ام. با کوچک‌ ترین رفتاری از طرف دیگران عصبانی می ‌شوم. خودم نیز می ‌دانم رفتارم اشتباه است و به همین دلیل چند ساعت بعد احساس بدی دارم.

شما هنگام عصبانیت چگونه خود را آرام می‌ کنید؟

عصبانیت احساسی مخرب است و آرامش فکری را از ما می ‌گیرد. عصبانیت با احساس پریشانی ما را رها می‌ سازد و اغلب افسردگی و پشیمانی از خود به جا می‌ گذارد.

در مواقع عصبانیت، احساس دستپاچگی به ما دست می ‌دهد و به نظر می ‌رسد قدرت متوقف ساختن آن از ما سلب شده است.

1-  نکته اول این که، ما احساس می ‌کنیم عصبانیت چیز بدی است. اگر ما واقع‌بینانه در پی کنترل آن باشیم، این امر غیرممکن نخواهد بود. اگر احساس کنیم عصبانیت چیز خوبی است(موضوعی توجیه‌پذیر)، امری عادی به نظر خواهد آمد. "سری چین‌موی" درباره آثار مضر عصبانیت می ‌نویسد: "عصبانیت مانع بزرگی است. آثار پس از عصبانیت عبارت است از یاس و افسردگی. ما باید عصبانیت را شبیه سارقی فرض کنیم که ماهیت و طبیعت آن دزدی است. عشق و محبتی که درون ماست مانند گنجینه‌ای گرانبهاست. اگر اجازه دهیم که این سارق(عصبانیت) به درون ما نفوذ کند، به سرعت گنجینه ‌مان را به سرقت خواهد برد."

2- ما باید این احساس را داشته باشیم که عصبانیت بخش ذاتی از خود ما نیست، بلکه چیزی است در اطراف ما که اجازه ورود آن را به درون ‌مان می‌ دهیم. اگر ما برای لحظه‌ای به عقب برگردیم، می ‌توانیم مشاهده کنیم که عصبانیت بخشی از طبیعت و هویت ما نیست.

3- این نکته مهم است که به یاد آوریم زمانی که عصبانی می ‌شویم، به آن چه خواهان آن هستیم، دست نمی‌ یابیم. اگر از دست شخصی عصبانی شویم، حتی اگر این عصبانیت توجیه ‌پذیر باشد، شخص طرف مقابل به احتمال قوی واکنش دفاعی از خود نشان می‌ دهد. اما ممکن است با مهربانی پاسخ دهد و سپس وضعیت به حالت عادی برگردد. برای مثال، اگر در خرید از یک مغازه به طرز نادرستی، عصبانی نشویم و نظرمان را به روش مودبانه و قابل قبولی بیان کنیم، در آن صورت مغازه‌دار وادار می ‌شود پاسخ منطقی به ما بدهد. اگر ما به‌طرز خیلی عصبی به مسایل واکنش نشان دهیم، در این صورت اغلب مردم مایل نخواهند بود با چنین شرایطی، درست برخورد کنند. آنان احتمالا به دنبال واکنش‌های محبت‌آمیز هستند. عصبانیت شبیه مانعی میان خودمان و شخص دیگر است.

عصبانیت

4- اگر ما احساس ‌کنیم که عصبانی خواهیم شد، اولین چیزی که باید انجام دهیم، این است که سریع واکنش نشان ندهیم. کلمات قدرت فوق‌العاده‌ای دارند. اگر ما با عصبانیت صحبت کنیم، بعدها پشیمان خواهیم شد. در این هنگام بهتر است سعی کنیم آرام نفس بکشیم. وقتی عصبانی هستید، پیش از صحبت کردن تا 10 بشمارید و اگر خیلی عصبانی هستید، تا 100 بشمارید. این روش عاقلانه‌ای است، زیرا اغلب تا ‌آن زمان(اگر تا 100 بشماریم) عصبانیت فروکش کرده است و ما قادر خواهیم بود شرایط را روشن ‌تر ببینیم. به آرامی نفس کشیدن تاثیر قوی بر افکارمان دارد. ذهن ما را آرام می‌ کند و بدین وسیله هیجان ‌مان کاهش می ‌یابد.

5- نکته آخر این که باید سعی کنیم، آرامش درونی‌ مان را استمرار بخشیم. اگر ما تمرکز و یا تمرینات تنفسی داشته باشیم، می ‌توانیم آرامش را بر بدن خویش حاکم سازیم. از طریق تمرکز می ‌توانیم یاد بگیریم روی افکار و ذهن‌ مان کنترل داشته باشیم و دریابیم که ماهیت درونی‌ مان به دنبال آرامش است.

افکار عصبانی، مانند موج‌های دریا هستند. آن ها زودگذرند و بخشی از شخصیت و هویت واقعی‌ مان نیستند. پس اگر ما به آرامش درونی دست یابیم، قادر خواهیم بود از هیجاناتی مانند عصبانیت دور بمانیم.

نقش لایه احساسات درروابط زنا شویی

مقدمه
آیا تا به حال شده است وقتی واقعا ناراحت هستید بخندید ؟ آیا تا به حال اتفاق افتاده است که وقتی واقعا ترسیده اید عصبانی شده باشید و رفتار عصبی و آزارنده ای از خود نشان داده باشید ؟ یا وقتی خودتان احساس گناه کرده اید فرد دیگری را سرزنش کرده باشید ؟
همه ما کم و بیش تجربیات مشابهی در این زمینه داریم. اما چرا انسان گاهی اوقات در پاسخ به موقعیت های خاص عکس العمل مناسب و در خور موقعیت نشان نمی دهد و با نشان دادن عکس العمل های ناسازگار با موقعیت شرایط را از آنچه هست خرابتر می کند ؟
ما در این مجال سعی داریم نقش لایه های عمیق احساسات را در شکل گیری شخصیت ، روابط بین فردی و خصوصا روابط زناشویی بررسی کنیم.

حقیقت گویی به خود
درباره نقش مثبت حقیقت در سلامت روحی و روابط بین فردی مقالات بی شماری به چاپ رسیده است و ما در این بحث قصد تکرار این موارد را نداریم و تنها سعی داریم از زاویه ای اختصاصی تر نقش حقیقت گویی به خود را در روابط زناشویی بررسی کنیم. واقعیت این است که ما معمولا بزرگترین و مخرب ترین دروغ ها را به خود می گوییم و با توجه به نقش عظیم روابط عاطفی در پایداری و کیفیت روابط زناشویی ، دروغ های عاطفی و سرکوب احساسات خود ، بزرگ ترین تهدید ها برای زندگی زناشویی هستند.

رابطه سرکوب احساسات و مکانیزم های دفاعی
کلید موفقیت در روابط زناشویی بیان احساسات واقعی و شفاف خود و گفتن حقایق عاطفی و احساسی به فرد مقابل می باشد. اما همه می دانیم که پیش از بیان این احساسات واقعی به دیگران باید خود از وجود آنها آگاه و مطلع باشیم و بتوانیم درباره آنها فکر کنیم و به اصطلاح با استفاده از فراشناخت به نحوه و علل وقوع آنها اشراف یابیم.

اما سوال مهم این است : چرا احساسات واقعی ما از حیطه هوشیاری مان بیرون می مانند ؟
جواب ، ساده و در عین حال عمیق است ؛ انسان در سازمان روانی خود از فرایند هایی استفاده می کند که وی را از استرس ، اضطراب و ناراحتی دور نگه می دارد. این فرایندها که برای اولین بار توسط زیگموند فروید بصورت جداگانه و طبقه بندی شده مطرح شدند اصطلاحا مکانیزم های دفاعی گفته می شود که از معروف ترین و تاثیرگذارترین مفاهیم روانشناسی در قرن بیستم بوده است که تقریبا کم و بیش از طرف اکثر مکاتب روانشناسی مفاهیم پایه ای آن مورد قبول قرار گرفته است.

بر اساس این مکانیزم ها که معروف ترین و پایه ای ترین آنها مکانیزم سرکوب می باشد افکار و احساسات ناخوشایند آدمی به طور خودکار از حیطه هوشیاری وی به سرزمین ناهوشیار انتقال می یابد و ما در زندگی روزانه خود و در حیطه هوشیاری ، از وجود این احساسات آگاه نخواهیم بود. اما این موارد سرکوب شده به زندگی خود در مرزهای ناهوشیار ادامه می دهند و تأثیرات خود را در زندگی ما به جای می گذارند.
حال اگر این مکانیزم ها در سرکوب احساسات ناخوشایند و افکار تلخ به کار می افتند و آن احساساتی که ما را می آزارند در این فرایند به ظاهر فراموش می شوند . بدین صورت ما در بیان آگاهانه حقایق احساسی خود ناخواسته ناتوان می شویم و هم به خود و هم به شریک زندگی خود دروغ می گوییم و همین عدم بازگویی حقایق به تدریج روابط عاشقانه ما را از هم می پاشد.
حال باید ببینیم ما در این سرکوب احساسات چه لایه های را از حیطه هوشیاری خود می رانیم.

پنج لایه احساسات
فرض کنید در حال دعوا با همسر خود هستید و سخت به خشم آمده اید و او را به باد سرزنش گرفته اید و همه تقصیرات را متوجه او کرده اید . اما آیا تا به حال بی این موضوع فکر کرده اید که چرا شما خشمگین هستید ؟ جواب اکثر افراد این است که ایشان کار خطایی انجام داده است و مرا عصبانی کرده است. ولی جواب عمیق تری هم هست از زاویه ای دیگر :
ما در روابط میان فردی معمولا از کسانی خشمگین می شویم که به هر طریق برای ما مهم تر هستند. نکته جالبی است . لحظه ای تأمل کنید . اگر از همسر خود خشمگین هستید این خشم ، نشانه عشق و علاقه شماست به ایشان. شاید عجیب به نظر برسد ولی واقعیت دارد . در پس هر خشمی در زندگی زناشویی علاقه ای پنهان است.
احساسات ما نسبت به شریک عاطفی مان در پنج سطح طبقه بندی می شود :
1- خشم
2- آزردگی و غم
3- ترس و عدم امنیت
4- گناه و پشیمانی
5- عشق

شما می توانید این لایه ها به کوه یخی تشبیه کنید که قسمت اصلی آن در زیر آب قرار دارد و قسمت کمی از آن در معرض دید شما قرار دارد و این قسمت کوچک همان خشمی است که شما در حیطه آگاهی خود تجربه می کنید و چهار لایه بعدی در زیر آب و در خارج از حیطه هوشیاری قرار دارد.
ولی در واقع وقتی شما احساس خود را به صورت خشم ابراز می کنید چهار سطح دیگر احساسات نیز در سازمان روانی شما در حال فعالیتند ولی از حیطه هوشیاری و آگاهی شما خارجند و شما آنها را لمس نمی کنید. حال اگر همه این سطوح احساسات را لمس نکنید مسلما نمی توانید آنها را به طرف مقابلتان انتقال دهید و تبعات منفی این احساسات سرکوب شده در وجود شما باقی می ماند و در ابراز عشق و محبت شما به شریک زندگیتان خلل بزرگی ایجاد می شود.
فرض کنید همسر شما به نشانه قهر از منزل بیرون رفته است و شما بسیار خشمگین شده اید . اگر به دنبال راه حلی عملی و ماندگار برای حل مشکل و تحکیم روابط هستید باید هر پنج سطح احساسات خود را به همسرتان انتقال دهید :
« واقعا عصبانی شدم که رفتی ( خشم )
وقتی رفتی غمگین شدم ( آزردگی و غم )
می ترسیدم برنگردی ( ترس )
متأسفم که روز تولدت رو فراموش کردم ، عذر می خواهم ( گناه و پشیمانی )
من دوستت دارم ( عشق ) »

در این ابراز احساسات ، شما تمام پنج سطح احساسات خود را شناخته اید و آنرا تمام و کمال ابراز داشته اید . این گونه سخن گفتن ، همه مشکلات ، سوءتفاهم ها و درگیری ها را از بین می برد . زیرا شما عشق خود را ابراز کرده اید . جان گری نظریه پرداز معروف روابط زناشویی در این باره چنین می گوید :
« مشکل هنگامی پیش می آید که شما خشم و آزردگی خود را ابراز کرده و تمام حقیقت را نمی گویید و عشقی را که در زیر این احساسات نهفته است را نادیده گرفته و بیان نمی کنید.
درزیر تمام احساسات منفی ، عشق و میل به ارتباط نهفته است . تنها راه نشان دادن عشق و برملا ساختن آن این است که تمام احساسات دیگرمان که روی هم انباشته شده است را بیان داریم . »

در پایان کلام
اگر نتوانیم عواطف منفی خود را احساس کنیم ، کم کم قدرت درک و احساس عواطف مثبت را نیز از دست می دهیم . تغییر عادات در نحوه بیان خواسته ها و احساساتمان یکروزه میسر نمی شود و نیاز به انگیزه و ممارست دارد.
در اولین گام شناخت و پذیرش سایر ابعاد احساسات و تأثیر آنها بر روابط زناشویی بسیار مؤثر است.
در دومین گام، آگاهی و زیر نظر گرفتن نحوه بیان و محتوای گفتارمان در لحظات بحرانی و در زندگی روزانه در یک دوره زمانی مشخص بسیار ضروری است.
در سومین گام که همزمان با گام دوم باید اجرا شود ما می توانیم با اجرا و تمرین این نحوه بیان و گفتار در کنار تغییر نگرش هایمان به موفقیتی ماندگار در روابطمان دست پیدا کنیم.
در آخرین گام ، انتقال این اطلاعات به طرف مقابلمان و آشنا کردن وی با این نگرش ها و محتوای پنجگانه احساسات و نحوه بیان و تمرین عملی این روش ها با وی تکمیل کننده موفقیت ما خواهد بود.
 

 

 

 

اهداف تشکیل یک خانواده سالم چیست ؟؟

همسران جوان برای ایجاد همدلی با یکدیگر نیاز به فرصت هایی در ابتدای زندگی زناشویی دارند، لیکن به موازات ایجاد این همدلی و حتی برای به وجود آوردن آن، باید برای یکدیگر در حکم آینه‎ای باشند که هم خوبی ها و هم نارسایی ها را نشان دهند و برای بهتر زیستن خود تلاش مشترک داشته باشند.
پایه ارتباط صحیح در خانواده دو چیز است :
۱) ارزیابی و سنجش رفتارهای زوجین توسط یکدیگر و تلاش برای رشد و کمال زندگی خانوادگی.
۲) وجود معیارها و اهداف صحیح و متعالی.
همسران جوان برای ایجاد همدلی با یکدیگر نیاز به فرصت هایی در ابتدای زندگی زناشویی دارند، لیکن به موازات ایجاد این همدلی و حتی برای به وجود آوردن آن، باید برای یکدیگر در حکم آینه‎ای باشند که هم خوبی ها و هم نارسایی ها را نشان دهند و برای بهتر زیستن خود تلاش مشترک داشته باشند.
زندگی مشترک بدون وجود ارزش ها و اهداف متعالی بادوام نیست. لذا همسران جوان بایستی اساس تشکیل خانواده را رسیدن به چنین اهدافی قرار دهند. حتی اگر بدون توجه به چنین اهدافی زندگی خانوادگی را آغاز کردند، باز هم تلاش کنند در برنامه ها و رفتارهای خود آنها را در اولویت قرار دهند.
این اهداف عبارت‎اند از :
۱) احساس بزرگ منشی و عزت نفس:
دو همسر در زندگی باید از عزت نفس و احترام برخوردار باشند. هیچ پسر و دختر جوانی نمی تواند با انگیزه ی توجه به خود و احساس برتری نسبت به همسر، به زندگی مشترک وارد شود و انتظار شیرین کامی و موفقیت داشته باشد. ممکن است در ابتدای زندگی مشترک این نحوه رفتار بین دو همسر وجود نداشته باشد و هر کدام سعی کند با احترام به دیگری حرمت نفس او را حفظ کند، لیکن چنین رویه‎ای باید به مرور در روابط متقابل آنان به وجود آید.
مرد و زن جوان در صورتی می توانند چنین رویه ای را در رابطه با یکدیگر در پیش گیرند که خود بزرگ منش و دارای عزت نفس باشند و یا همزمان، آن را در خود تقویت نمایند.
از آنجا که زوج های جوان قبل از ازدواج، هر کدام در خانواده پدری، روابط خانوادگی و اجتماعی متعددی داشته اند، این روابط تا مدتها بر رابطه مشترک آنان اثر می‎گذارد و لذا هر کدام از آنان باید مراقب باشد تا همراه با احترام به دیگری، فامیل و اطرافیان او را نیز مورد احترام قرار دهد.
۲) خوش بینی و رضایت خاطر:
هر یک از ما باید بتوانیم بین گذشته، حال و آینده رابطه معقول و متعادلی ایجاد کنیم. پسر و دختر جوان ممکن است قبل از ازدواج، خاطرات، تجربیات و آرزوهایی داشته باشند که متفاوت از شرایط فعلی آنان باشد. این احتمال وجود دارد که آثار وقایع گذشته در زندگی زناشویی احساس شود و چه بسا باعث مشکلاتی گردد.
مثلاً ممکن است زمینه های ازدواج با شخص دیگری برای شوهر یا زن پیش آمده و بدون نتیجه مانده باشد، یا شرایط زندگی در خانواده پدری، با آسایش و رفاهی توأم بوده که در وضع فعلی بهره‎ای از آن نیست. در چنین مواردی اگر زن یا مرد مسائل گذشته را وسیله اعتراض یا تحقیر دیگری قرار دهد و یا در حسرت گذشته باشد، نمی‎تواند امید به زندگی خانوادگی شیرین و سالمی داشته باشد. زندگی مشترک محتاج روحیه رضایت نسبت به حال، فراموش کردن مشکلات و تلخی‎های گذشته و طرح و برنامه برای ایجاد شرایط خوش و موفقیت‎آمیز در آینده است.
۳) پویایی، انعطاف و انطباق پذیری:
در یک خانواده نباید اندیشه‎ها و احساس‎های زوجین حالت راکد و منجمد داشته باشد. خشکی، سرسختی و تغییر ناپذیری در روحیات، با ایجاد حالت تعادل و استحکام در خانواده سازگاز نیست، چون راه را بر هر گونه بازنگری نسبت به افکار و اعمال نادرست می‎بندد. زن و مرد در عین حال که دارای اصول و اهداف ثابت و معینی هستند باید در روابط با یکدیگر انعطاف و بردباری داشته باشند. دارابودن روحیه انعطاف در بسیاری مواقع می‎تواند تنش‎ها و سختی‎های پیش آمده در فضای خانواده را کاهش دهد.
مثلاً هنگامی که همسر شما خشمگین و عصبانی است، خونسردی شما می‎تواند در فروکش کردن این عصبانیت مؤثر باشد و در وقتی دیگر اتخاذ چنین رویه‎ای توسط او نیز می‎تواند خشم احتمالی شما را فرو نشاند.
۴) فداکاری کردن برای همسر:
زن و شوهرهنگامی که در فشار و سختی قرار می‎گیرند باید بتوانند نقش کمک و یار را برای یکدیگر ایفا کنند. این روحیه، هم برای مرد لازم است و هم برای زن. برای زن، شوهر داری به معنای مصطلح، گاهی از اوقات همدلی و همراهی با شوهر در سختی ها و مشکلات است که در حُسن رفتار و مدیریت خانواده تجلی می یابد و یک مرد نیز می تواند با مشارکت جدی در کارهای همسر خود، هنگامی که امور خانه، او را دچار خستگی می‎کند، چنین نقشی را ایفا نماید.
۵) میل به آگاهی و اندیشه های نو: محیط خانواده باید به فضایی برای افکار و اندیشه های نو برای زندگی بهتر، روابط شیرین تر و آینده درخشان تر و سازنده تر تبدیل شود. زن و شوهر باید این روحیه را در خود تقویت کنند که به طور دائم و با شور و نشاط در جستجوی راههای بهتر برای ایجاد یک زندگی متعالی و بالنده باشند.
چنین روحیه‎ای می‎تواند حتی از مسائل ساده و اولیه زندگی نظیر باورهای عادی نسبت به مسائل، نظریات و قضاوت ها شروع شود و به طور روزمره و هفتگی، زوجین دیدگاه های خود را مطرح، ارزیابی و اصلاح کنند و به دیدگاه های نو و مفید دست یابند.
خانواده‎هایی که برای قبول افکار و اندیشه های تازه آمادگی ندارند، به مرور از رشد و کمال باز می‎مانند و ضمن آنکه در درون، گرفتار ارتباط های قالبی، خشک و تغییر ناپذیر می شوند، در مناسبات اجتماعی نیز به تدریج دچار نوعی رکود و عقب افتادگی خواهند شد.