با سلام
اولا دوستی بنام احمدی نظری دادند وفرمودند که نظرش را سانسورنکنم ودرصورت امکان درصفحه اول دردید عمومش قراردهم .
دوست عزیز امر شمارا به جا می آورم نظرمبارکتون رادردید عموم قرارمی دهم ومنتظر دیدگاه
مابقیه دوستان نیز هستم .
قبل از هر چیزشعری از گلستان سعدی خدمتتان مینویسم امیدوارم مورد رضایتتان واقع شود...
جوانی ز ناسازگاری جفت
بر پیرمردی بنالید و گفت
گران باری از دست این خصم چیر
چنان میبرم کسیا سنگ زیر
به سختی بنه گفتش، ای خواجه، دل
کس از صبر کردن نگردد خجل
به شب سنگ بالایی ای خانه سوز
چرا سنگ زیرین نباشی به روز؟
چو از گلبنی دیده باشی خوشی
روا باشد ار بار خارش کشی
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
اما حالا نظر دوست عزیزمون جناب آقای احمدی ؛
سلام دوست عزیز
من از دست زنها کلافه شده ائم ودوست دارم شما این نظرم را بدون سانسور تایید نماییدودروبلاگ قشنگت بگذاریید .
خانم ها مثل رادیو هستند. هر چی می خواهند می گویند ولی هر چه
بگویی نمی شنوند
خانم ها مثل شبکه اینترنت هستند، از هر موضوعی یک فایل اطلاعاتی دارند
خانم هامثل چسب دوقلو هستند، اگر دستشان با گوشی تلفن مخلوط شد,
دیگر باید سیم را برید
خانم ها مثل موتور گازی هستند، پر سر و صدا , کم سرعت , کم طاقت
خانم ها مثل رعد و برق هستند، اول برق چشمهاشون می رسه , بعد رعد
صداشون
خانم ها مثل لیمو شیرین هستند، اول شیرینند و بعد تلخ می شوند
خانم ها مثل موبایل هستند، هر وقت کاری مهم پیش می آید در دسترس
نیستند
خانم ها مثل گچ هستند، اگر چند دقیقه مدارا کنید آنچنان سخت می شوند
که هیچ شکلی نمی گیرند
خانم ها مثل کنتور برق هستند، هر چند سالی یکبار سن آنها صفر می شود
خانم مثل فلزیاب هستند، هرگاه از نزدیکی طلافروشی رد می شوند عکس
العمل نشان می دهند
اگر تیپ بزنیم بریم سر کار، میگن ببینم با کی قرار داری؟
اگه لباسهای معمولی بپوشیم، میگن تواصلا" سلیقه نداری
اگه زیاد بگیم دوستت دارم، میگن باز چه نقشه ای تو سرته
اگه نگیم دوستت دارم، میگن پای کسه دیگه ای وسطه
اگه زیاد بهشون زنگ بزنیم، میگن به من اعتماد نداری
اگه زنگ نزنیم، میگن انگار سرت خیلی شلوغه
اگه تو خونه زیاد بخندیم، میگن دیونه شد ی
اگه کم بخندیم، میگن بخت النحس
اگه شام بخواهیم، میگن فقط فکر شکمشه
اگه شام نخواهیم، میگن ذلیل مرده شام با کی کوفت کردی!
شما بگین ما چیکار کنیم؟
امادر آخر ازدوستان عزیز وبازدیدکنندگان این وب سایت خواهشمندیم در این
بحث ما شرکت ومثل همیشه با نظرات سازنده خویش مارا راهنمایی
نمایند ؛
موفق باشید
ازدواج امر بسیار مقدسی است که از لحاظ اخلاقی در اکثر مذاهب مختلف به آن اشاره شده است. این امر همچنین تاثیر زیادی نیز بر نوع زندگی افراد دارد.
البته شما باید بدانید که ازدواج کردن خیلی فراتر از امضا کردن یک تکه کاغذ است که قرار است به وسیله آن به فرد دیگری متعهد شوید؛ در واقع ازدواج شروع یک نوع زندگی جدید است که برای ورود به آن حتما باید با آن آشنایی داشته باشید.ازدواج چیزی است که دیر یا زود با آن روبهرو خواهید شد؛ اگر چه امروزه آمار طلاق بیشتر از ازدواج است.
وقتی که شما قبول میکنید با کسی ازدواج کنید، در واقع دارید زندگی خود را با او شریک میشوید؛ بنابراین خیلی مهم است که بدانید ازدواج مقولهای جدا از عشق است. قرار است شما وقتی هر روز صبح از خواب بیدار میشوید،همان شخص را ببینید؛ پس این خیلی با احساسی که قبلا بین شما وجود داشته متفاوت خواهد بود.
در واقع شما برای یکی از مهمترین مراحل زندگی خود باید خیلی سنجیده عمل کرده و تصمیم بگیرید؛ در اینجا سوالاتی میآوریم که بهتر است قبل از ازدواج درباره آن فکر کرده و به آنها پاسخ دقیق و کاملی بدهید.
● از خودتان بپرسید که واقعا چرا میخواهید ازدواج کنید؟
همیشه دلیلی به غیر از عشق برای این که شما بخواهید ازدواج کنید، وجود دارد. شما هم خودتان و هم طرف مقابلتان باید حتما بتوانید به طور واضح و دقیق به این سوال پاسخ قانعکنندهای بدهید؛ این که واقعا چرا میخواهید دل به دریا زده و ازدواج کنید.
بعضی مردم احساس میکنند خب، این وظیفهای است که هر کسی باید بالاخره روزی به آن جامه عمل بپوشاند و در واقع هر کس باید این وظیفه را انجام دهد.
عدهای دیگر احساس میکنند که این کار واقعا باید انجام شود و آنها باید این کار را بکنند. بنابراین بررسی کنید و ببینید چه حسی باعث میشود که تصمیم میگیرید و ازدواج کنید.
● چه چیزهایی را در طرف مقابل خود دوست دارید؟
شما باید دقیقا بدانید که طرف مقابل خود را به خاطر داشتن چه خصوصیاتی دوست دارید و او را انتخاب کردهاید. شما میتوانید ببینید که در حال حاضر از او به خاطر چه چیزهایی دلخور هستید. اگر آنها تغییر کنند، آیا عشق شما هم به او به همان اندازه قبل خواهد بود. این سوالها نشان میدهد که شما احتیاج دارید چیزهای بیشتری درباره ارتباط خود بدانید و باید به آنها جواب دهید.
شما باید این سوالها را از خود بکنید زیرا باید بدانید که آیا دوست داشتنتان شرطی است یا بیقید و شرط؛ یعنی آیا شما طرف مقابل خود را با توجه به داشتن بعضی شرایط دوست دارید و بدون آنها علاقهتان به او تغییر میکند؟ درباره جواب این سوالات بخوبی فکر کنید.
اگر دوست داشتن شما جنبه شرطی دارد، پس از این که به مراحل و دلایل دوست داشتن خود فکر میکنید، بیشتر متوجه آنها شده و بهتر متوجهشان میشوید.
دوستداشتن بدون قید و شرط نیز به این معناست که شما میپذیرید طرف مقابل با توجه به شرایط تغییر میکند؛ همانطور که همه چیز تغییر میکند؛ حتی دنیا نیز عوض میشود و تغییر میکند. اما با تمام این تغییرات، عشق شما به طرف مقابلتان تغییر نمیکند. اگر کسی را بدون قید و شرط دوست دارید، باید بدانید که عشق شما به او بیش از چیزی است که تصور میکنید.
● چه چیزهایی در طرف مقابلتان هست که شما از آنها بدتان میآید؟
اگر بخوبی به خصوصیات طرف مقابل خود بنگرید، خصوصیاتی در اوست که شما آنها را دوست ندارید؛ چیزهایی که واقعا شما را اذیت میکند و تحملشان برایتان سخت است. پس خوب با خود فکر کنید که آیا حاضر هستید به رغم چنین چیزهایی باز هم با او ازدواج کنید؟ اگر این طور است، دوستداشتن شما نسبت به او بدون قید و شرط است.
● اگر طرف مقابلتان ارزشهای اخلاقی را رعایت نکند، آیا باز هم او را دوست دارید؟
آیا در این دنیا کاری وجود دارد که اگر کسی که او را دوست دارید مرتکب آن شود، دیگر حاضر نباشید به ارتباطتان با او ادامه دهید؟ کارهایی فراتر از رفتارهای آشکار و قابل مشاهدهای که شاید در ابتدا نتوانسته بودید براحتی متوجه آنها شوید.
مثلا چیزهایی مثل فریب دادن دیگران و گول زدن آنها، دروغ گفتنهای مکرر، نداشتن صداقت و هرگونه رفتاری که از لحاظ اجتماعی و ارزشهای اخلاقی قابل قبول نیست و مطابق استانداردهای موجود در جامعه نیست. اگر طرف مقابل دارای چنین خصوصیاتی باشد، شاید بخواهید دوباره درباره تصمیم خود نسبت به ازدواج با او فکر کنید. اما شاید شما باز هم بهرغم دانستن این موارد با خود بگویید: بله؛ من باز هم میخواهم با او ازدواج کنم!
● آیا شما آمادگی انجام وظایفتان را به عنوان یک همسر دارید؟
شما باید قبل از ازدواج درباره وظایف خود و طرف مقابل خود با یکدیگر گفتگو کنید و بدانید هر کس در این ارتباط، چه تعهدات و وظایفی را باید برعهده بگیرد.
بعضی افراد اظهار میدارند هنگامی که ازدواج کردهاند، انکار آنقدر با عجله وارد این ارتباط شده بودند که گویی اصلا به این موضوع فکر نکردهاند که باید از خواستههای یکدیگر آگاهی داشته باشند و نسبت به خصوصیات همدیگر شناخت حاصل کنند.
بعد در پایان این ارتباط تازه میفهمند که چه خواستهایی داشتهاند. شما باید قبل از ازدواج حتما با طرف مقابلتان هم درباره خواستهای خودتان و هم خواستها و نظرات او نسبت به مسائل مختلف صحبت کنید تا پس از مدتی با سوالات بیجوابی مواجه نشوید که شما را سر در گم سازند.
● از خودتان سوال کنید که آیا میتوانید در زندگی مشترک تعهد لازم را داشته باشید؟
با شروع زندگی مشترک، شما وارد مرحله جدیدی از زندگی میشوید که احتیاج دارید از هر نظر فردی متعهد باشید و بتوانید آرامش خود و طرف مقابلتان را فراهم آورید.
● آیا در زندگی شما چیزی وجود دارد که مانع تعهد شما شود؟
به خاطر داشته باشید، گفتن این که «من میتوانم...»، به این معناست که شما باید دقیقا از همان زمان نسبت به آنچه گفتهاید، متعهد شوید. از این به بعد، تجربیات شما در زندگی تغییر خواهد کرد و شما باید برای حفظ آرامش و آسایش در زندگی مشترکتان فرد متعهدی بوده و نسبت به آنچه میگویید، تعهد داشته باشید.
بعلاوه، شما نباید فکر کنید که ازدواج برایتان راحت است، زیرا اگر هم نتوانید از عهده تعهدات لازم خود برآیید میتوانید از همسرتان جدا شده و طلاق بگیرید!
در واقع شما باید ازدواج را به گونهای برگزینید که بتوانید آرامش و آسایش زندگیتان را با شخص دیگری سهیم شوید.
● در حال حاضر چه احساسی نسبت به ازدواج دارید؟
شما در حال حاضر چه احساسی نسبت به ازدواج دارید؟ به قلبتان اجازه بدهید ذهنتان را برای تصمیم گرفتن یاری کند. شما باید بتوانید با اطمینان کامل تصمیم بگیرید و بدانید که آیا دارید انتخاب درستی میکنید.
وقتی میخواهید تصمیم بگیرید، باید فکر کنید که دیگران بعد از ازدواج راجع به این تصمیم شما چه فکر میکنند؛ یعنی به تمام جوانب و از تمامی زوایا به موضوع بنگرید.این بسیار مهم است که شما بدانید چه دلیلی داشته که شما تصمیم گرفتهاید ازدواج کنید و چه دلیلی دارد که چنین شخصی را برای زندگی مشترک خود انتخاب کردهاید.در ابتدای زندگی ممکن است احساسی توام با ترس و دلهره شما را در بر بگیرد ولی فهمیدن احساسات یکدیگر بسیار ارزشمند خواهد شد.
در واقع ازدواج ارزش آن را دارد که شما سختیهای راه را تحمل کرده و تجربه آن نیز برایتان آنقدر ارزش خواهد داشت که بتوانید از بدیها و سختیهای آن صرفنظر کنید.به طور کل، ازدواج یک راه کلی و متداول است که شما میتوانید با انتخاب آن به شادمانی، به عشق و خواستههای خود دست یابید.
مقدمه
آیا تا به حال شده است وقتی واقعا ناراحت هستید بخندید ؟ آیا تا به حال اتفاق افتاده است که وقتی واقعا ترسیده اید عصبانی شده باشید و رفتار عصبی و آزارنده ای از خود نشان داده باشید ؟ یا وقتی خودتان احساس گناه کرده اید فرد دیگری را سرزنش کرده باشید ؟
همه ما کم و بیش تجربیات مشابهی در این زمینه داریم. اما چرا انسان گاهی اوقات در پاسخ به موقعیت های خاص عکس العمل مناسب و در خور موقعیت نشان نمی دهد و با نشان دادن عکس العمل های ناسازگار با موقعیت شرایط را از آنچه هست خرابتر می کند ؟
ما در این مجال سعی داریم نقش لایه های عمیق احساسات را در شکل گیری شخصیت ، روابط بین فردی و خصوصا روابط زناشویی بررسی کنیم.
حقیقت گویی به خود
درباره نقش مثبت حقیقت در سلامت روحی و روابط بین فردی مقالات بی شماری به چاپ رسیده است و ما در این بحث قصد تکرار این موارد را نداریم و تنها سعی داریم از زاویه ای اختصاصی تر نقش حقیقت گویی به خود را در روابط زناشویی بررسی کنیم. واقعیت این است که ما معمولا بزرگترین و مخرب ترین دروغ ها را به خود می گوییم و با توجه به نقش عظیم روابط عاطفی در پایداری و کیفیت روابط زناشویی ، دروغ های عاطفی و سرکوب احساسات خود ، بزرگ ترین تهدید ها برای زندگی زناشویی هستند.
رابطه سرکوب احساسات و مکانیزم های دفاعی
کلید موفقیت در روابط زناشویی بیان احساسات واقعی و شفاف خود و گفتن حقایق عاطفی و احساسی به فرد مقابل می باشد. اما همه می دانیم که پیش از بیان این احساسات واقعی به دیگران باید خود از وجود آنها آگاه و مطلع باشیم و بتوانیم درباره آنها فکر کنیم و به اصطلاح با استفاده از فراشناخت به نحوه و علل وقوع آنها اشراف یابیم.
اما سوال مهم این است : چرا احساسات واقعی ما از حیطه هوشیاری مان بیرون می مانند ؟
جواب ، ساده و در عین حال عمیق است ؛ انسان در سازمان روانی خود از فرایند هایی استفاده می کند که وی را از استرس ، اضطراب و ناراحتی دور نگه می دارد. این فرایندها که برای اولین بار توسط زیگموند فروید بصورت جداگانه و طبقه بندی شده مطرح شدند اصطلاحا مکانیزم های دفاعی گفته می شود که از معروف ترین و تاثیرگذارترین مفاهیم روانشناسی در قرن بیستم بوده است که تقریبا کم و بیش از طرف اکثر مکاتب روانشناسی مفاهیم پایه ای آن مورد قبول قرار گرفته است.
بر اساس این مکانیزم ها که معروف ترین و پایه ای ترین آنها مکانیزم سرکوب می باشد افکار و احساسات ناخوشایند آدمی به طور خودکار از حیطه هوشیاری وی به سرزمین ناهوشیار انتقال می یابد و ما در زندگی روزانه خود و در حیطه هوشیاری ، از وجود این احساسات آگاه نخواهیم بود. اما این موارد سرکوب شده به زندگی خود در مرزهای ناهوشیار ادامه می دهند و تأثیرات خود را در زندگی ما به جای می گذارند.
حال اگر این مکانیزم ها در سرکوب احساسات ناخوشایند و افکار تلخ به کار می افتند و آن احساساتی که ما را می آزارند در این فرایند به ظاهر فراموش می شوند . بدین صورت ما در بیان آگاهانه حقایق احساسی خود ناخواسته ناتوان می شویم و هم به خود و هم به شریک زندگی خود دروغ می گوییم و همین عدم بازگویی حقایق به تدریج روابط عاشقانه ما را از هم می پاشد.
حال باید ببینیم ما در این سرکوب احساسات چه لایه های را از حیطه هوشیاری خود می رانیم.
پنج لایه احساسات
فرض کنید در حال دعوا با همسر خود هستید و سخت به خشم آمده اید و او را به باد سرزنش گرفته اید و همه تقصیرات را متوجه او کرده اید . اما آیا تا به حال بی این موضوع فکر کرده اید که چرا شما خشمگین هستید ؟ جواب اکثر افراد این است که ایشان کار خطایی انجام داده است و مرا عصبانی کرده است. ولی جواب عمیق تری هم هست از زاویه ای دیگر :
ما در روابط میان فردی معمولا از کسانی خشمگین می شویم که به هر طریق برای ما مهم تر هستند. نکته جالبی است . لحظه ای تأمل کنید . اگر از همسر خود خشمگین هستید این خشم ، نشانه عشق و علاقه شماست به ایشان. شاید عجیب به نظر برسد ولی واقعیت دارد . در پس هر خشمی در زندگی زناشویی علاقه ای پنهان است.
احساسات ما نسبت به شریک عاطفی مان در پنج سطح طبقه بندی می شود :
1- خشم
2- آزردگی و غم
3- ترس و عدم امنیت
4- گناه و پشیمانی
5- عشق
شما می توانید این لایه ها به کوه یخی تشبیه کنید که قسمت اصلی آن در زیر آب قرار دارد و قسمت کمی از آن در معرض دید شما قرار دارد و این قسمت کوچک همان خشمی است که شما در حیطه آگاهی خود تجربه می کنید و چهار لایه بعدی در زیر آب و در خارج از حیطه هوشیاری قرار دارد.
ولی در واقع وقتی شما احساس خود را به صورت خشم ابراز می کنید چهار سطح دیگر احساسات نیز در سازمان روانی شما در حال فعالیتند ولی از حیطه هوشیاری و آگاهی شما خارجند و شما آنها را لمس نمی کنید. حال اگر همه این سطوح احساسات را لمس نکنید مسلما نمی توانید آنها را به طرف مقابلتان انتقال دهید و تبعات منفی این احساسات سرکوب شده در وجود شما باقی می ماند و در ابراز عشق و محبت شما به شریک زندگیتان خلل بزرگی ایجاد می شود.
فرض کنید همسر شما به نشانه قهر از منزل بیرون رفته است و شما بسیار خشمگین شده اید . اگر به دنبال راه حلی عملی و ماندگار برای حل مشکل و تحکیم روابط هستید باید هر پنج سطح احساسات خود را به همسرتان انتقال دهید :
« واقعا عصبانی شدم که رفتی ( خشم )
وقتی رفتی غمگین شدم ( آزردگی و غم )
می ترسیدم برنگردی ( ترس )
متأسفم که روز تولدت رو فراموش کردم ، عذر می خواهم ( گناه و پشیمانی )
من دوستت دارم ( عشق ) »
در این ابراز احساسات ، شما تمام پنج سطح احساسات خود را شناخته اید و آنرا تمام و کمال ابراز داشته اید . این گونه سخن گفتن ، همه مشکلات ، سوءتفاهم ها و درگیری ها را از بین می برد . زیرا شما عشق خود را ابراز کرده اید . جان گری نظریه پرداز معروف روابط زناشویی در این باره چنین می گوید :
« مشکل هنگامی پیش می آید که شما خشم و آزردگی خود را ابراز کرده و تمام حقیقت را نمی گویید و عشقی را که در زیر این احساسات نهفته است را نادیده گرفته و بیان نمی کنید.
درزیر تمام احساسات منفی ، عشق و میل به ارتباط نهفته است . تنها راه نشان دادن عشق و برملا ساختن آن این است که تمام احساسات دیگرمان که روی هم انباشته شده است را بیان داریم . »
در پایان کلام
اگر نتوانیم عواطف منفی خود را احساس کنیم ، کم کم قدرت درک و احساس عواطف مثبت را نیز از دست می دهیم . تغییر عادات در نحوه بیان خواسته ها و احساساتمان یکروزه میسر نمی شود و نیاز به انگیزه و ممارست دارد.
در اولین گام شناخت و پذیرش سایر ابعاد احساسات و تأثیر آنها بر روابط زناشویی بسیار مؤثر است.
در دومین گام، آگاهی و زیر نظر گرفتن نحوه بیان و محتوای گفتارمان در لحظات بحرانی و در زندگی روزانه در یک دوره زمانی مشخص بسیار ضروری است.
در سومین گام که همزمان با گام دوم باید اجرا شود ما می توانیم با اجرا و تمرین این نحوه بیان و گفتار در کنار تغییر نگرش هایمان به موفقیتی ماندگار در روابطمان دست پیدا کنیم.
در آخرین گام ، انتقال این اطلاعات به طرف مقابلمان و آشنا کردن وی با این نگرش ها و محتوای پنجگانه احساسات و نحوه بیان و تمرین عملی این روش ها با وی تکمیل کننده موفقیت ما خواهد بود.